جدول جو
جدول جو

معنی کین قل - جستجوی لغت در جدول جو

کین قل
عضلات نرم کپل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شیله ای است بفاصله 28500 گزی در جنوب غرب قریۀ نیک در علاقۀ حکومت درجۀ 4 یکاولنگ مربوط بحکومت کلان دایزنگی ولایت کابل. آب آن به دریای سر جنگل میریزد. جایگاه آن بین خط 66 درجه و 40 دقیقه و 38 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بدخواه و بداندیش و دشمن. (ناظم الاطباء). به معنی کینه ور. (آنندراج) : و این دارابن دارا با وزیر پدرش ’رشتن’ کین ور بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55) ، جنگجو. جنگ آور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که دل بزرگ بود و خون او سطبر باشد مردم دلیر و کین ور باشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، از یادداشت ایضاً) ، انتقام کشنده. کینه ور: الوتر، کین ور کردن. الغل، کین ور شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کینه و عداوت تیز و افزون. (آنندراج). انتقام کشنده. منتقم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ شِ کَ)
کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) :
فروماند کابلشه از غم به درد
زشیدسب کین کش بترسید مرد.
اسدی.
یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم
کاین دهر کین کش است ز نادان کین.
ناصرخسرو.
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای.
نظامی.
رجوع به کین کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ها نِ)
رجوع به کین جوی شود
لغت نامه دهخدا
مردم شراب خور و بدمست را گویند، (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کین گر
تصویر کین گر
انتقام کشنده منتقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین کش
تصویر کین کش
انتقام جو منتقم
فرهنگ لغت هوشیار
زیر پایین، زیرباسن
فرهنگ گویش مازندرانی
ایجاد سوراخ در کرت ها و مرزبندی های شالی زار جهت انتقال
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در مسیر مالروی سی سنگان به کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
اصطلاحی در شخم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کدام یکی کدامین، اشاره به نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
در حالت نشسته روی باسن چرخیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چارپایه کوچک چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
درد شدید بخش انتهایی ستون فقرات در حدود باسن
فرهنگ گویش مازندرانی
با سرین و ماتحت خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهیچه های نرم دو طرف سرین
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچینی که به گرد آغل ساخت شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چاپلوس، متملق
فرهنگ گویش مازندرانی
کین مال
فرهنگ گویش مازندرانی
از اجزای آسیای آبی
فرهنگ گویش مازندرانی
کنگر
فرهنگ گویش مازندرانی